سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق
الا یا راهب الدیر فهل مرت بک النوق
فتاده ناقه در غرقاب از آب چشم مهجوران
وفوق النوق خیمات و فی الخیمات معشوق
سزد گردست گیریدم که کار از دست بیرون شد
اخلائی اغیثونی وثوب الصبر ممزوق
مقیم از گلشن طبعم نسیم شوق می آید
ومن راسی الی رجلی حدیث العشق منموق
کجا از روضهٔ رضوان چنان حوری برون آید
لطیف الکشح ممسوخ من الفردوس مسروق
بکام دشمنم بی او و او با دشمنم همدم
نصیبی منه هجران و غیری منه مرزوق
خوشا با دوستان خواجو شراب وصل نوشیدن
و بالطالسات والکاسات مصبوح و مغبوق